روانکاوی سیاست علوم جدید مغز 91

بروزرسانی:‌ ۱۴۰۴/۰۶/۲۸

انتخاب کنید(فقط ‌دیجیتال / دیجیتال‌وچاپی): تعداد: (حمایت از کتاب)
نظرات و دیدگاه‌های خود را برایمان ارسال کنید
  • نویسنده: یوری هادار/ مترجمین: آرش منشی زادگان- مرتضی نظری- وحید سلیمانی مقدم

روانکاوی سیاست علوم جدید مغز

کتاب "روانکاوی سیاست علوم جدید مغز" ترجمه جناب آقای دکتر آرش منشی زادگان و آقای دکتر حمید سعیدی جوادی با افتخار در #انتشارات_رجال منتشر گردید

شما نیز برای انتشار آثار ارزشمند علمی و پژوهشی خود در انتشارات رجال با ما در ارتباط باشید:

09142052930

@dr_Ehsanjafarifar

@PUB_REJAL_ARTICLE

انتشارات رجال (ناشر رجال علمی و سیاسی) در ایتا/تلگرام/ اینستاگرام

 @pub_rejal_article

           09142052930




پیش‌گفتار

مانند بسیاری دیگر، کتاب من یک عنوان و یک نویسنده دارد، اما این ویژگی‌های منحصر به فرد به شدت گمراه‌کننده هستند. برای شروع، عنوان را در نظر بگیرید. برای مدت طولانی، در طول فرآیند نگارش پیش‌نویس اولیه، کتاب عنوانی کاملاً متفاوت از عنوان فعلی داشت. عنوان آن «چگونه سالم باشیم» بود. من آن را به دلیل پیشنهادهای مرموزش، و همچنین به دلیل پیوند ذهن (خوب) و بدن (سالم) و ماهیت نامشخص آن به عنوان یک عمل نوشتاری، بین سوال و تعجب، دوست داشتم. با این حال، به عنوان یک عنوان بیش از حد بی‌معنی بود. حتی با عنوان فرعی‌اش، روانکاوی به عنوان یک فرآیند اخلاقی، هنوز یکی از مضامین اصلی خود - مشارکت و کنشگری اجتماعی - و همچنین یکی از روش‌های اصلی خود، حرکت به جلو و عقب بین تفسیر و عمل را از دست داده بود. بنابراین، آن عنوان جای خود را به عنوان فعلی داد، اما نه بدون اینکه ردپایی از خود در متن به جا بگذارد. خواننده کارآگاه‌مآب می‌تواند این ردپاها را علامت‌گذاری کند.

اما در خصوص نویسندگی، وضعیت بسیار پیچیده‌تر از عنوان است و راستش را بخواهید، درک روشنی از رابطه میان اوری هدار و محتوای این کتاب ندارم. بله، من در فرآیند نوشتن کتاب نقش بسیار مهمی داشتم، اما بسیاری دیگر نیز نقش داشتند: عبری، انگلیسی، میرجام، لین، استفن و جسیکا . این نام‌ها را بی‌نام خانوادگی می‌آورم تا به مشارکت صمیمانه‌شان اشاره کنم، گویی آن‌ها نوعی ضمیرند، چیزی شبیه به ضمیر اول‌شخص. البته در ادامه، نام کامل‌شان را خواهم آورد تا چیزی درباره سهم‌شان گفته باشم. با این حال، باید از نام نیک خود نیز دفاع کنم. این کتاب، به بسیاری جهات، شخصی‌تر از سایر آثاری‌ست که تاکنون نوشته‌ام. از بسیاری از تجربیاتم سخن می‌گوید؛ بسیاری از روایت‌های آن، تجربه‌های خود من‌اند. گاه، این امر پیامدهای عمیقی دارد. برای نمونه، در ارائه نمونه‌های بالینی که در این کتاب فراوان آمده‌اند، هر مورد به‌شیوه‌ای اساسی تجربه شخصی من از آن مورد است: درس‌هایی که به من آموخت، زخم‌هایی که در من باقی گذاشت. در واقع، از این منظر، هیچ‌یک از موارد ارائه‌شده در کتاب را نمی‌توان مستنداتی طبیعی و خنثی تلقی کرد. بلکه، این نمونه‌ها ترکیبی‌اند از تجربه‌هایی که من در مقام روان‌درمان‌گر از سر گذرانده‌ام، به‌منظور روشن ساختن یک مضمون نظری خاص. این راهبرد، دو مزیت مهم دارد: نخست آن‌که به‌گمانم، مضمون نظری مربوطه را به‌خوبی روشن می‌سازد؛ و دوم، هویت فردی بیمار را عملاً از نمونه بالینی حذف می‌کند. این کار به من امکان می‌دهد که حریم خصوصی بیمارانم را حفظ کنم. آن‌ها قابل شناسایی نیستند، زیرا شخصیت نمونه بالینی ــ آن‌که در موقعیت «بیمار» قرار دارد ــ هویت واحدی ندارد. در همین زمینه و باز برای پیوند دادن بحث به مسأله نویسندگی، باید افزود که روان‌کاو نیز همواره دارای هویتی واحد نیست، حتی اگر به اندازه‌ای این هویت را داشته باشد که نویسنده محسوب شود. بیماران من ممکن است هنگام خواندن کتاب خود را در موقعیتی عجیب بیابند. لحظاتی آشنا را در نمونه‌ها خواهند یافت، اما در کنار آن، غریبی‌های بسیار. شاید، از این منظر، کتاب بتواند همچون پی‌نوشت یا ادامه‌ای بر جلسات تحلیلی عمل کند ــ چه به‌نفع آن‌ها، چه به ضررشان. در هر حال، من بی‌نهایت از بیمارانم سپاس‌گزارم که درس‌هایشان را به من آموختند و با ناراحتی‌های احتمالی ناشی از بازتاب و شکست خود در این متن، بردباری نشان دادند.

امیدوارم تا این‌جا روشن شده باشد که این پیش‌گفتار نه‌تنها نوعی اعتراف، بلکه نوعی اذعان به خاستگاه‌های ذهنی گوناگونی‌ست که در نگارش این کتاب نقش داشته‌اند. دو مورد از آن‌ها که در میان فهرست اسامی کوچک پیشین کمی غریب می‌نمایند، زبان‌های عبری و انگلیسی‌اند. این دو زبان، اندیشه‌های مرا هم اجرا می‌کنند و هم تفسیر. نگارش کتاب ابتدا به زبان عبری انجام شد، اما سپس در زبان انگلیسی بازنویسی بنیادین یافت؛ بنابراین، هر دو زبان به‌شکل معناداری در شکل‌گیری متن نقش دارند، هرکدام با توانایی‌های خاص خود و هرکدام کاری را انجام می‌دهند که دیگری نمی‌تواند. مثال‌های بسیاری در این باره هست، اما تنها به چند مورد بسنده می‌کنم.

عبری زبانی است به‌شدت جنسیت‌دار، به‌گونه‌ای که هر اسم دارای جنس است و فعل‌ها نیز باید از نظر جنس با اسم‌ها مطابقت داشته باشند. این امر بار جنسیتی بسیار بیشتری را نسبت به متن انگلیسی به متن وارد می‌کند. مثلاً در انگلیسی می‌توانم از عبارت خنثای «سوژه بودن» استفاده کنم، اما در عبری «سوژه» باید یا مذکر باشد یا مؤنث، چیزی شبیه به فاعله. در نتیجه، در جملاتی که باید خنثی باشند، به‌طور تصادفی میان مؤنث و مذکر جابه‌جا شدم که در ابتدا جملات مؤنث را به‌شدت برجسته می‌سازد. به‌طرز پارادوکسی، اگر در انگلیسی نیز بخواهیم از زبان جنسیت‌دار استفاده کنیم، برجستگی بیشتری پیدا می‌کند، زیرا انگلیسی ذاتاً زبان جنسیت‌داری نیست؛ اما نخواستم زیبایی جنسیت در زبان را به نادیده بگیرم، پس در متون خنثی (مربوط به انسان‌ها) میان مذکر و مؤنث جابه‌جا شدم: بخشی با صرف افعال مذکر، بخشی مؤنث و دوباره مذکر و همین‌طور ادامه دادم. این کار اثر اندکی آشفته ایجاد می‌کند، اما در عین حال خواننده را به تأمل درباره عمومیت یا اختصاص فرم‌های جنسیتی وامی‌دارد. ممکن است در برخی موارد ناخوشایند باشد، اما احساس می‌کنم که نقشی مهم در جلب توجه به جنسیت در زبان و اندیشه ایفا می‌کند. امیدوارم این امر بیش از حد در روند خواندن اختلال ایجاد نکند.

در همین راستا، من از اصطلاحات متفاوتی برای اشاره به فرایند درمانی در رویه‌های گوناگون روان‌کاوی استفاده کرده‌ام. مگر آن‌که خلاف آن تصریح شده باشد، از این فرایند با واژگانی چون «درمان»، «روان‌درمانی»، «روان‌کاوی»، «روان‌درمانی تحلیلی» و «روان‌درمانی روان‌کاوانه» یاد می‌کنم؛ همگی در یک راستا. این انتخاب تا اندازه‌ای غیرمعمول است در ادبیات حرفه‌ای، جایی که معمولاً توجه ویژه‌ای به تمایزگذاری میان اصطلاحات مربوط به مکاتب مختلف درمانی داده می‌شود. با این حال، جهانِ واژگانی‌ که کتاب در آن حرکت می‌کند، کاملاً مبتنی بر اندیشه و ارتباطات زبانی است. در این چارچوب، وقتی بر تخفیف رنج تأکید دارم، از واژه «درمان» استفاده می‌کنم؛ و هنگامی که بر تبیین‌های تفسیری تأکید می‌کنم، از «روان‌کاوی» بهره می‌برم. با این حال، این اصطلاحات را به‌طور نسبتاً آزاد به کار می‌برم. ترکیب‌های مختلفی از کاهش رنج و صورت‌بندی اندیشه‌ها با ترکیب‌هایی از اصطلاحات «درمان» و «تحلیل» نشان داده شده‌اند. من فرایندهای ذهنی مرتبط را در سراسر مکاتب و رویه‌های روان‌کاوی عمدتاً مشابه فرض می‌کنم.

واژه «اشغال» (همان‌طور که در «سرزمین‌های اشغالی فلسطینی») در عبری به صورت «کیبوش» ترجمه می‌شود که معنایی نزدیک‌تر به «فتح» دارد تا به «اشغال». این واژه در زبان عبری برای من مفید بود تا به‌طور کلی به ستم اجتماعی اشاره کنم، چراکه برای خواننده عبری، آن را به واقعیت سیاسی و اجتماعی خاصِ زندگی فلسطینیان (و نه فقط فلسطینیان) در اسرائیل و فلسطین پیوند می‌زند. به‌طور اتفاقی، «استعمار» نیز غالباً در عبری با «کیبوش» ترجمه می‌شود. «اشغال» در این زمینه گیج‌کننده‌تر است، چراکه در معنای اولیه‌اش به داشتن شغل یا حتی مشغول بودن اشاره دارد. با این وجود، اغلب ترجیح دادم واژه «اشغال» را در معنای ستم اجتماعی حفظ کنم. این ممکن است خواننده را نیز درگیر بازنمایی زبانی ایده‌ها کند که احتمالاً خود شکلی از ستم به شمار می‌آید، اما ممکن است در خدمت روشن‌سازی مفاهیم باشد. «روشن‌سازی ایده‌ها می‌تواند خطرناک باشد» تا از استعاره مشهور چامسکی درباره ابهام نحوی وام بگیریم. خطر ممکن است هم از خود ایده‌ها ناشی شود و هم از فرایند روشن‌سازی آن‌ها.

به‌طور کلی، متن حاوی نظرات فراوانی درباره گذار میان زبان عبری و انگلیسی است. اگر این مسئله در ذهن حفظ شود، نوعی پژواک ایجاد می‌کند—پژواکی که در تجربه من ناخوشایند نیست—اما امیدوارم این پژواک به نویز تبدیل نشود. این نظرات آشکارا از آنِ یوری هدار هستند، برخلاف خود متن که سهم میریام در آن بی‌حد و حصر است. مترجم و همراه همیشگی‌ام، میریام ، اغلب با من درباره این‌که چگونه روشن‌سازی ایده‌ها می‌تواند خطرناک باشد، شریک بوده است. برای نمونه، در صبح زودی که دو پلیس با لباس شخصی در خانه‌مان را زدند و لپ‌تاپ‌هایمان را برای بررسی به پاسگاه بردند. این اتفاق در زمانی رخ داد که میریام به عنوان رئیس رسمی «پروفایل نو»، یک سازمان مردم‌نهاد فمینیستی که هدفش افزایش آگاهی درباره وزن ارتش در زندگی روزمره اسرائیلی—در مدارس، کتاب‌ها، سیاست و دفاع—بود، فعالیت می‌کرد. کسی در دولت از این فعالیت خوشش نیامده بود. میریام شریک اصلی من در بسیاری از بحث‌ها درباره همه جنبه‌های زندگی (و نازیستی) بوده است. تأثیر او بر متن و ایده‌های آن، احتمالاً بهترین نمونه برای زیر سؤال بردن مفهوم «نویسندگی» و همین‌طور مفهوم «قدردانی» است.

در ژانویه ۲۰۰۴، «دانشکده صلح اسرائیلی-فلسطینی» کنفرانس بین‌المللی‌ای در اورشلیم درباره پایان اشغال برگزار کرد. این رویداد از جنبه‌های بسیاری رخدادی سیاسی و فکری قابل توجه بود، اما به این مقدمه وارد می‌شود، چون زمینه آشنایی من با دو تن از شرکت‌کنندگان آن را فراهم کرد: لین سگال، فمینیست، فعال و اندیشمندی پیشرو در عرصه حیات اجتماعی و جسیکا بنیامین، روان‌کاو رابطه‌گرا و یکی از چهره‌های برجسته نظریه معاصر روان‌کاوی، به‌ویژه در کاربرد آن در حل تعارض‌ها. در طول سال‌ها، گفتگوهای فراوانی با هر دوی آن‌ها درباره مسائل مورد توجه این کتاب داشته‌ام و در بسیاری از بخش‌ها، نقش آن‌ها به‌روشنی توصیف شده است. دوستی و همراهی آنها مرا در نوشتن کتاب تشویق کرد و به شیوه‌هایی که همیشه قابل توجیه نیستند، بر من تأثیر گذاشت، همانطور که قدردانی من نیز همینطور است.

لین کسی بود که نخستین ارتباط را با ناشر برقرار کرد—اقدامی که عملاً به انتشار کتاب انجامید. همچنین، او بود که چند سال پیش مرا به استیون فرُش معرفی کرد؛ آشنایی‌ای که به بحث‌ها و گفت‌وگوهای پرباری درباره مطالعات روان‌اجتماعی به‌طور کلی و مسئله اسرائیل-فلسطین به‌طور خاص انجامید. در سال ۲۰۰۹، لین جلسه‌ای را ترتیب داد و ریاست کرد که در آن، من و استیون درباره خشونت اسرائیل علیه فلسطینیان، در قالبی تاریخی-فرهنگی، بحث و حتی جدل کردیم. این بحث در هر دو رسانه دموکراسی آزاد و فصلنامه یهودی منتشر شد و نقطه عطفی در اندیشه من درباره وضعیت کنونی در چارچوب قربانی‌بودن و قربانی‌کردن بود. استیون همچنین سردبیر علمی مجموعه حاضر از انتشارات پالگریو مک‌میلان است. لین، استیون، بسیار سپاسگزارم.

همکاران و دوستان من در «سایکواکتیو » فصل مربوط به این گروه را خواندند و پیشنهادهای خوبی ارائه کردند. برخی از اعضای «سایکواکتیو» همچنین بخش‌هایی دیگر از کتاب را خواندند و نظر دادند؛ اما فراتر از این، خود «سایکواکتیو» الهام‌بخش اصلی کتاب بوده است و من مدیون اندیشه، نیکی و انرژی‌هایی هستم که فعالیت‌های آن را شکل می‌دهد و مشارکت من در آن‌ها را تغذیه کرده است. دوست داشتم همه اعضا را نام ببرم—تمام ۳۰۰ نفر—اما می‌دانم که چنین کاری مرسوم نیست.

افزون بر این، برخی از دانشجویان پیشین من بخش‌هایی از کتاب را خوانده و نظر دادند. از یوناتان هندلزالتس، ایرِت آوی‌رام و افرات ایوِن-تسور برای نظراتشان سپاسگزارم؛ و در پایان، از دوستان خوب و فرهیخته‌ام، موشه تالمون، یوسف تریست، لِوانا مارشال و یوسف گرودزینسکی که در طول مسیر مرا دلگرم کردند، درباره نکات مختلف نظر دادند و تلاش کردند تا در انتشار عبری کتاب به من کمک کنند، صمیمانه سپاسگزارم.

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه 1

فصل اول : سوژه 15

بودن به‌عنوان یک سوژه 15

سوژگی و بدن 23

روان‌درمانی و بودن به‌عنوان یک موضوع: مفروضات اساسی 31

روان‌درمانی و بودن به‌عنوان سوژه: مواضع 38

سوژه و خود 44

فصل دوم : تفسیر و عمل 53

اجرای تحلیل و تحلیلیت 53

گفتار به‌عنوان عمل 60

موقعیت‌ها بازبینی شده 65

تفسیر، تصویب قانون و اخلاق 73

فصل سوم : دیگری 81

اجرا و موقعیت‌یابی دیگری 81

دیگری شخصی 85

سوژه و دیگری شخصی 88

از «دیگری» به «دیگری» بزرگ 97

فصل چهارم : سوم بودن 109

سومِ آینه‌ای 109

تعامد 113

مثلث‌سازی و هویت 120

دیگری بودن دیگری 126

فصل پنجم : آسیب 133

آسیب 133

شناسایی تحلیلی آسیب 138

شناخت آسیب توسط تحلیل‌گر 142

متقارن بودن آسیب 150

انتقال و آسیب‌های آن 155

فصل ششم : از تحلیلی تا پسااستعماری 167

(پسا) استعماری 167

جسیکا بنیامین 173

تروما و حافظه، شوآ و نکبا 180

فصل هفتم :کاردرمانی و روان‌درمانی تحلیلی 193

مقاومت 193

خشونت 200

آشتی 206

آشتی روان‌تحلیلی 211

فصل هشتم: کنشگری 221

کنشگری 221

پس‌بودگی 223

فصل نهم : فعالیت‌های روانشناختی در عرصه اسرائیل و فلسطین 233

انجمن خانواده‌های حلقه والدین 233

پروژه شناسایی متقابل 237

سوم در فعال‌سازی یهودی-فلسطینی 252

سایکواکتیو 258

فصل دهم : درمان و سیاست 269

بخش‌بندی و تحلیل 269

گفتار سیاسی در تحلیل 272

فصل یازدهم : خاتمه: امر اخلاقی و امر حقیقی 285





نمایش بیشتر بستن